جشنواره ادبی شهید غنی‌پور، انجام کاری بزرگ با دست‌های خالی و دل‌های پر از عشق

گفت‌وگو با فرهاد حسن‌زاده نویسنده مجموعه «شنگل و منگل و چنگل» نامزد بخش کودک جشنواره

 انگار کسانی که برای بچه‌ها می‌نویسند، سعی می‌کنند قامت مهر و مهربانی خود را که ممکن است تا ثریا قد کشیده باشد، آن‌قدر کوتاه و در دسترس قرار دهند که حتی کودکان هم‌دستشان به چهره مهربان تخیلاتشان برسد و از لمس صورت وجودشان لذت ببرند. وقتی با فرهاد حسن‌زاده تماس می‌گیرم و از نامزد شدن کتاب شنگل و منگل و چنگل می‌گویم، نمی‌دانم ذوق می‌کند یا نه! اما وقتی‌که از او می‌خواهم به چند سؤال کوتاهی که فرستاده‌ام، پاسخ دهد، احساس می‌کنم دوست دوران کودکیم، با مهربانی و لبخند توپ پارچه‌ای رنگارنگی را که خیلی دوستش دارد، به سویم پرتاب می‌کند و می‌گوید: مال تو! می‌گویم مامان یکی دیگر برایم درست می‌کند.

آنچه در ادامه می‌خوانید، پاسخ‌های آقای فرهاد حسن‌زاده به چند پرسش کوتاه ما در دبیرخانه جشنواره ادبی شهید حبیب غنی‌پور است.

  • حتماً مخاطبان جشنواره حبیب، فرهاد حسن‌زاده را می‌شناسند، اما لطفش این است که کوتاه خودتان را معرفی کنید.

فرهاد حسن‌زاده. متولد ۱۳۴۱ آبادان. نویسنده و گاهی شاعر.

  • از مجموعه «شنگل و منگل و چنگل» برایمان بگویید.

 این کتاب‌ها مجموعه‌ای چهارجلدی هستند که با الهام از داستان فولکوریک «بزک زنگوله‌پا» نوشته شده‌اند. قصه‌هایی امروزی با حال و هوای قصه‌های آشنا که بارها آن‌ها را شنیده یا خوانده‌ایم. مضمون قصه‌ها به‌نوعی تکرار همان خطر همیشگی است که کودکان ما را تهدید می‌کرده است. گویی زندگی مدرن و تکنولوژی نتوانسته برای بچه‌ها کاری از پیش ببرد و تنهایی‌شان را پر کند. گویی همچنان گرگ‌هایی از جنسی دیگر آن‌ها را تهدید می‌کند. همیشه وقتی خبرهایی هولناک را می‌خوانم و می‌شنوم که بچه‌ها قربانی فریب و نیرنگ آدم‌بزرگ‌ها هستند دلم به درد می‌آید. جای خالی آموزش‌های اساسی و پایه‌ی زندگی در میان انواع و اقسام رسانه‌هایی که دنیای ما را احاطه کرده آزاردهنده است. جای خالی آموزش‌های خود مراقبتی و اطلاع از حقوق کودکان هم همین‌طور. ادبیات شفادهنده نیست اما می‌تواند یکی از راه‌های رشد فکری کودکان باشد، به‌شرط اینکه لذت از متن فدای پیام نشود.

  • جشنواره شهید غنی‌پور از نگاه شما، در توصیفی کوتاه چگونه جشنواره‌ای است؟

 کمابیش با داوران و دست‌اندرکاران جشنواره آشنا هستم؛ و دو بار از دست خانواده‌ی شهید غنی‌پور جایزه گرفته‌ام. به نظرم هر جایزه‌ای کیفیت و بوی خودش را دارد. در این جشنواره هرگز ارزش مادی جایزه مهم نبوده. چیزی که مهم است همت و عزمی است که دست‌اندرکاران و دوستان یکدل را وا‌می‌دارد با دست‌خالی و عشق کاری را انجام بدهند که حتی برخی از نهادهای مدعی با بودجه‌های آن‌چنانی نتوانسته‌اند انجام بدهند. البته شاید در دوره‌هایی سایه سنگین سلیقه‌ها بر سر این جشنواره بوده که این تا حدی طبیعی است و هر جشنواره‌ای خط و خطوط خودش را دارد. ولی این جشنواره حال و هوایی دارد که من در آن احساس غربت نمی‌کنم.

  • به مناسبت کاری که انجام می‌دهید و سروکاری که با جشنواره‌ها دارید، با این رخداد آشنا هستید، نظر کلی شما در مورد جشنواره‌هایی ازاین‌دست چیست؟

 کارکرد جشنواره‌ها همه‌جای دنیا تبلیغی و ترویجی و تشویقی است. هنرمند دوست دارد اثرش دیده شود و درباره‌اش گفتگو بشود. متأسفانه در کشور ما همه‌چیز برعکس است. برگزیده شدن کتاب‌ها تأثیر چندانی بر استقبال از اثر ندارد. گویی صحنه‌ای است برای نمایش و نمایش که تمام شد هرکس به خانه‌اش می‌رود و گویی نه خانی آمده و نه خانی رفته. نه نقدی، نه گفتاری پیرامون آثار صورت می‌گیرد. حتی برخی مواقع نام داوران هم از ترسشان اعلام نمی‌شود. داوری که نتواند از انتخابش حرف بزند و دفاع کند و از افشای نامش هراس دارد معلوم است برای چه داوری می‌کند. خوشبختانه جشنواره شهید غنی‌پور از همان ابتدا نام داورانش را اعلام می‌کند و همین باعث شفافیت عملکرد آن‌هاست. ولی به نظرم باید وقتی نام جشنواره را می‌بریم به عمق واژه «جشنواره» هم باید دقیق شویم؛ یعنی حس جشن همراه با شور و غوغای درونی و بیرونی آدم‌های علاقه‌مند را مشاهده کنیم. نه این‌که همه‌چیز خلاصه شود در مراسمی دوساعته که بخشی از آن‌هم به تشریفات و تعارفات و حرفه‌ای تکراری بگذرد و بعد لوحی به برنده بدهند که متنش از عهد عتیق آمده است. به نظرم جای نقد و بررسی آثار با حضور داوران و خالقان آثار یکی از برنامه‌های اصلی جشنواره باید باشد. حتی حمایت وزارت ارشاد و نهاد‌های دیگر برای خرید کتاب‌های برگزیده هم یک‌جور بازی است که چندان اعتمادی به آن نیست و راه به‌جایی نمی‌برد. فکر می‌کنم وقتی پویا می‌شویم که از بازی و نمایش و مصلحت‌اندیشی به درآییم و به حقیقت موجود تن در دهیم. حتی اگر این حقیقت فراتر از اندیشه‌ ما باشد. این ماییم که باید قد و قامت خود را با حقیقت هم‌اندازه کنیم نه این‌که حقیقت را فدای مصلحت کنیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.